شعر
آسمان، آبيتر،
آب آبيتر.
من در ايوانم،
رعنا سر حوض.
رخت ميشويد رعنا.
برگها ميريزد.
مادرم صبحي ميگفت: موسم دلگيري است.
من به او گفتم: زندگاني سيبي است،
گاز بايد زد با پوست.
زن همسايه در پنجرهاش،تور ميبافد،ميخواند.
من ودا ميخوانم،گاهي نيز
طرح ميريزم سنگي،مرغي، ابري.
آفتابي يکدست.
سارها آمدهاند.
تازه لادنها پيدا شدهاند.
من اناري را، ميکنم دانه، به دل ميگويم:
خوب بود اين مردم، دانههاي دلشان پيدا بود.
ميپرد در چشمم آب انار: اشک ميريزم.
مادرم ميخندد.
رعنا هم.
سهراب سپهري
+ نوشته شده در شنبه 10 مرداد 1394برچسب:شعر,شعر زیبا,شعر در مورد آسمان,سهراب سپهری,ساده رنگ, ساعت 9:50 توسط آزاده یاسینی
|